اهریمن آفتابی

اهریمن آفتابی

اهریمن آفتابی

اهریمن آفتابی

نام کتاب نام مجموعه ناشر مترجم سال انتشار توضیح
کلبه وحشت   سبزان فاطمه آرین‌نژاد ۱۳۸۳ شامل ۱۰ داستان
فراموشم مکن تالار وحشت ویدا غلامحسین اعرابی چاپ ششم: ۱۳۹۰ دختری که برادرش را دوست ندارد و طی اتفاقاتی برادرش را از دست میدهد
اسم من اهریمن تالار وحشت ویدا غلامحسین اعرابی چاپ ششم: ۱۳۹۰ داستان در مورد دختری به نام مگی است که در سالروز تولد سیزده سالگی اش پی می برد که دارای نیرویی اهریمنی است...
دروغگو، دروغگو تالار وحشت ویدا غلامحسین اعرابی چاپ ششم: ۱۳۹۰ پسری که بسیار دروغ میگوید و این عمر باعث میشود وارد دنیای موازی ای شود.دنیای دروغ 
کمد شماره ۱۳ تالار وحشت ویدا غلامحسین اعرابی چاپ ششم: ۱۳۹۰ پسره بدشانسی که ار بدشانسیه خود و خوش شانسیه دوستش شاکیست تا اینکه روزی شانسه دوستش رابدست می آورد. غافل از اینکه بهای سنگینی باید برایش بپردازد
دفتر خاطرات، من مرده‌ام تالار وحشت ویدا غلامحسین اعرابی چاپ ششم: ۱۳۹۰ در حال مطالعه 
مرا جانور می‌نامند تالار وحشت ویدا محمد قاسم‌زاده چاپ چهارم: ۱۳۹۰  
جیغ تالار وحشت ویدا محمد قاسم‌زاده چاپ چهارم: ۱۳۹۰ پسری دستگاهی میخرد که صدای جیغ و مویه ی ارواح را پخش میکند 
دختر سایه تالار وحشت ویدا محمد قاسم‌زاده چاپ چهارم: ۱۳۹۰ در حال مطالعه 
اردو ی تابستانی تالار وحشت ویدا محمد قاسم‌زاده چاپ چهارم: ۱۳۹۰  
مهمانی هالووین تالار وحشت ویدا علی‌اکبر خداپرست چاپ چهارم: ۱۳۹۰ معلمه جدیده بچه ها براشون مهمونیه هالووین میگیره.یه مهمونیه ترسناک. 
مدرسهٔ ترس تالار وحشت ویدا علی‌اکبر خداپرست چاپ چهارم: ۱۳۹۰  
ملاقات کنندگان تالار وحشت ویدا نوشین پنجه‌دخت چاپ چهارم: ۱۳۹۰  
بازی‌های ترس (سه‌گانه) تالار وحشت ویدا شیوا خویی چاپ چهارم: ۱۳۸۹  
از چه چیزی بیشتر می‌ترسی؟ (سه‌گانه) تالار وحشت ویدا شیوا خویی چاپ چهارم: ۱۳۸۹  
کسی زنده نماند؟ (سه‌گانه) تالار وحشت ویدا شیوا خویی چاپ چهارم: ۱۳۸۹  
ماسک شبح زده دایرهٔ وحشت ویدا ماندانا قهرمانلو چاپ پنجم: ۱۳۹۰ ماسکی که به صورت ها میچسبد و جدا نمیشود. صاحبش وحشی میشود 
به خانهٔ مردگان خوش آمدید دایرهٔ وحشت ویدا ماندانا قهرمانلو چاپ پنجم: ۱۳۹۰ با همین نام، نشر پلیکان
داخل زیر زمین نشوید دایرهٔ وحشت ویدا ماندانا قهرمانلو چاپ پنجم: ۱۳۹۰  
خون هیولا دایرهٔ وحشت ویدا ماندانا قهرمانلو چاپ پنجم: ۱۳۹۰  
بگو پنیر و بمیر دایرهٔ وحشت ویدا ماندانا قهرمانلو چاپ پنجم: ۱۳۹۰

دوربینی که عکس گرفتن با اون باعثه حادثه میشه 

با نام بگو چیز و بمیر، نشر پلیکان

شبی که عروسک زنده شد دایرهٔ وحشت ویدا ماندانا قهرمانلو ۱۳۸۹ با نام شب عروسک زنده، نشر پلیکان
نفرین مقبرهٔ مومیایی دایرهٔ وحشت ویدا ماندانا قهرمانلو چاپ پنجم: ۱۳۹۰ پسری همراه با دایی و دختر دایی اش وارده یه هرم میشوند و مقبره ای را پیدا میکنند که نفرینی در آن است که باید اجرا شود
بیا نامریی شویم دایرهٔ وحشت ویدا ماندانا قهرمانلو چاپ چهارم: ۱۳۹۰  
دردسر مرگبار دایرهٔ وحشت ویدا رویا خادم‌الرضا چاپ چهارم: ۱۳۹۰  
مترسک نیمه‌شب دایرهٔ وحشت ویدا رویا خادم‌الرضا چاپ چهارم: ۱۳۹۰ نیمه شب مترسکها راه میفتند... این را کارگره مزرعه ی پدربزرگ میگوید که شیرین عقل نیز هست...
به اردو گاه وحشت خوش آمدید دایرهٔ وحشت ویدا میترا کیوان‌مهر چاپ چهارم: ۱۳۹۰ پدر و مادرش او را به اردوگاهی میفرستند
در آنجا اتفاقات وحشتناکی میفتد و بچه ها غیب میشوند اما برای مسئولین مهم نیست
اما او بهترین کاره ممکن را میکند و پیروز میشود...

با نام اردوگاه وحشت، نشر پلیکان
شبح در همسایگی شماست دایرهٔ وحشت ویدا میترا کیوان‌مهر چاپ چهارم: ۱۳۹۰

دختری در همسایگی شان متوجه حضوره پسری میشود که مشکوک است و گاها از نظر غیب میشود و هیچگاه اسباب کشیه آنها را ندیده 

با نام شبحی در همسایگی، نشر پلیکان. با نام روح درآینه، نشر پیدایش

ساعت محکومیت دایرهٔ وحشت ویدا مرتضی نادری دره‌شوری چاپ چهارم: ۱۳۹۰  
او در باتلاق تبدیل به گرگ می‌شود دایرهٔ وحشت ویدا رویا خادم‌الرضا چاپ چهارم: ۱۳۹۰ با نام گرگ‌نمای باتلاق تب، نشر پلیکان
او از زیر ظرف‌شویی می‌آید دایرهٔ وحشت ویدا دلارام کارخیران چاپ چهارم: ۱۳۹۰  
وحشت در خیابان شوک دایرهٔ وحشت ویدا میترا کیوان‌مهر چاپ چهارم: ۱۳۹۰ قراره دو تا بچه از یک شهرکه سینمایی دیدن کنن که به نامه خیابانه شوک معروفه
اونها در اونجا متوجه میشن که همه چیز عجیب و به طرزه باور نکردنی واقعی به نظر میرسه
هیولاهای مریخی دایرهٔ وحشت ویدا مرتضی نادری دره‌شوری چاپ چهارم: ۱۳۹۰  
غول برفی پاسادنا دایرهٔ وحشت ویدا مرتضی نادری دره‌شوری چاپ چهارم: ۱۳۹۰ در حال مطالعه 
چگونه سرم کوچک شد دایرهٔ وحشت ویدا میترا کیوان‌مهر چاپ چهارم: ۱۳۹۰  
یک روز در سرزمین وحشت دایرهٔ وحشت ویدا میترا کیوان‌مهر چاپ چهارم: ۱۳۹۰  
شبح ساحل دایرهٔ وحشت ویدا میترا کیوان‌مهر چاپ چهارم: ۱۳۹۰  
شبح اردوگاه دایرهٔ وحشت ویدا رویا خادم‌الرضا چاپ چهارم: ۱۳۹۰  
چگونه هیولایی را بکشیم دایرهٔ وحشت ویدا رویا خادم‌الرضا چاپ چهارم: ۱۳۹۰  
شبح سخنگو ویدا دایرهٔ وحشت دلارام کارخیران چاپ چهارم: ۱۳۹۰ داستان دو پسر که جاشون با دو نفر دیگه عوض میشه و آخرش میمون میشن 
وحشت در اردوگاه مارمالاد دایرهٔ وحشت ویدا رویا خادم‌الرضا چاپ چهارم: ۱۳۹۰  
هیولا ترس و لرز پیدایش شهره نورصالحی   پسر بچه ای را به مدرسه ی شبانه روزی میفرستند
مدیر و معلمشان یک هیولاس...
غار ارواح ترس و لرز پیدایش ناصر زاهدی ۱۳۸۸  
آدم برفی می‌آید ترس و لرز پیدایش ناصر زاهدی ۱۳۸۸ در حال مطالعه 
پوست گرگنما



عکاسی که میخواد از گرگنماها توی جنگل عکس بگیره و متوجه میشه عمو و زن عموش هستن!!!
زمان وحشت   ویدا دلارام کارخیران چاپ چهارم: ۱۳۹۰  
ساعت وحشت   ویدا دلارام کارخیران چاپ چهارم: ۱۳۹۰  
به همه بگو سینه‌خیز بروند سایهٔ وحشت ویدا آرزو احمی ۱۳۸۹ پسری که همه مسخره اش میکنن و موجوداته وحشتناکی میخواند بچه های مدرسه رو تبدیل کنند! 
مدرسه شبح‌زده سایهٔ وحشت ویدا رویا خادم‌الرضا ۱۳۸۹ مدرسه ای که 50 سال پیش دانش آموزانش غیب شده اند...
در دنیایی موازی گیر افتاده اند که آن دنیا رنگ ندارد
با نام مدرسه جن‌زده، نشر پیدایش
مواظب غول برفی باش سایهٔ وحشت ویدا علی هداوند ۱۳۸۹ با نام آدم برفی می‌آید، نشر پیدایش
نباید بخوابی سایهٔ وحشت ویدا دلارام کارخیران ۱۳۸۹  
بهترین دوستم نامرئی شد سایهٔ وحشت ویدا ریحانه کرم‌پور ۱۳۸۹  
نفرین اردو گاه دریاچه یخی سایهٔ وحشت ویدا مرتضی نادری دره‌شوری ۱۳۸۹ با نام نفرین اردوگاه دریاچه سرد، نشر پلیکان
حبابی که همه را خورده سایهٔ وحشت ویدا رویا خادم‌الرضا ۱۳۸۹  
جوجه جوجه سایهٔ وحشت ویدا مرتضی نادری دره‌شوری ۱۳۸۹  
چطور یاد گرفتم پرواز کنم سایهٔ وحشت ویدا آرش نورقربانی ۱۳۸۹  
پرمو ترین ماجرای من سایهٔ وحشت ویدا زهره حق‌بین چاپ چهارم: ۱۳۸۹  
دردسر مرگ بار ۲ سایهٔ وحشت ویدا آرش نورقربانی ۱۳۸۹  
نفس خون‌آشام ویدا سایهٔ وحشت زهره حق‌بین ۱۳۸۹ یه بطری پیدا میکنن که با باز شدنش باعثه ظاهر شدنه یه خون آشام میشه 
شبحی که سر نداشت سایهٔ وحشت ویدا علی هداوند ۱۳۸۹ در یک خانه ی قدیمی و مرموز تور برگزار میشود و پسری در این خانه سرش بریده شده و روحش در خانه میچرخد

با نام شبح بی‌سر، نشر پلیکان و روح بی‌سر، نشر پیدایش
شبی در برج وحشت سایهٔ وحشت ویدا زهره حق‌بین ۱۳۸۹  
حمله جانوران عجیب‌الخلقه سایهٔ وحشت ویدا دلارام کارخیران ۱۳۸۹  
دختری که هیولا گریه می‌کرد سایهٔ وحشت ویدا آرش نورقربانی ۱۳۸۹ دختری که از هیولاها میترسد و کتابخانه دارشان یه هیولاست

با نام دیو و دختر، نشر پلیکان
نمی‌توانی مرا بترسانی سایهٔ وحشت ویدا زهره حق‌بین ۱۳۸۹  
چرا از زنبورها می‌ترسم سایهٔ وحشت ویدا رویا خادم‌الرضا ۱۳۸۹ پسری که به خاطر اذیت شدن در مدرسه از خودش راضی نیست و میخواد جایش را با کسی عوض کنه ولی به اشتباه با یک زنبور عوض میشه
درس پیانو می‌تواند تو را بکشد سایهٔ وحشت ویدا آرزو احمی ۱۳۸۹ در حال مطالعه
با نام پیانو=مرگ،نشر پیدایش
برو کرم بخور سایهٔ وحشت ویدا آرزو احمی ۱۳۸۹  
دوباره بگو پنیر و بمیر سایهٔ وحشت ویدا مرتضی نادری دره‌شوری ۱۳۸۹  
شبی که عروسک زنده شد ۲ سایهٔ وحشت ویدا دلارام کارخیران ۱۳۸۹  
شبی که عروسک زنده شد ۳ سایهٔ وحشت ویدا مرتضی نادری دره‌شوری ۱۳۸۹  
خون هیولا ۲ سایهٔ وحشت        
خون هیولا ۳ سایهٔ وحشت ویدا دلارام کارخیران ۱۳۸۹  
هیولایی که از شرق می‌آید سایهٔ وحشت ویدا رویا خادم‌الرضا ۱۳۸۹  
بازگشت مومیایی سایهٔ وحشت ویدا علی هداوند ۱۳۸۹  
مواظب باش چه آرزویی می‌کنی سایهٔ وحشت ویدا آرزو احمی ۱۳۸۹  
ماسک شبح‌زده ۲ سایهٔ وحشت ویدا زهره حق‌بین ۱۳۸۹  
شبح سالن اجتماعات سایهٔ وحشت ویدا زهره حق‌بین ۱۳۸۹ در سالن اجتماعاته یک مدرسه شبحی زندگی میکند که میخواد نقش اوله یک فیلمنامه باشد
حمله فانوس‌های شیطان سایهٔ وحشت ویدا مرتضی نادری دره‌شوری ۱۳۸۹  
کابوس‌ها خیابان هراس ویدا شیوا مقانلو ۱۳۸۹  
جابجایی خیابان هراس ویدا آرزو احمی ۱۳۸۹ با نام تعویض، نشر پلیکان
اولین وحشت خیابان هراس ویدا ترانه برومند ۱۳۹۰  
بازی آتش خیابان هراس ویدا سید مصطفی رضیئی ۱۳۸۹  
دومین وحشت خیابان هراس ویدا شیوا مقانلو ۱۳۸۹  
هوادار مرموز خیابان ترس پلیکان غلامحسین اعرابی    
شوالیه ترس خیابان ترس


در حال مطالعه
بهترین دوست خیابان ترس پلیکان غلامحسین اعرابی    
چنگال مرگ تالار مخفی پیدایش شهره نورصالحی  
شب غول ها تالار مخفی پیدایش شهره نورصالحی  
ماسک های شیطانی تالار مخفی پیدایش شهره نورصالحی  
مدرسه ی زامبی ها تالار مخفی پیدایش شهره نورصالحی  
فریاد وحشت تالار مخفی پیدایش شهره نورصالحی  
طلسم عوضی تالار مخفی پیدایش شهره نورصالحی
من مارتین نیستم
ساعت وحشت  در حال مطالعه 
  • هازارد hazard


۱۳۵۰ - بیزار از مردم آزاری

۱۳۵۱ - بخشنده و با مزه

۱۳۵۲ - مرتب و با معرفت

۱۳۵۳ - رفیق دوست و صادق

۱۳۵۴ - خوش مشرب

۱۳۵۵ - سخت کوش

۱۳۵۶ - ﻓﺪﺍﮐﺎﺭ

۱۳۵۷ -با معرفت

۱۳۵۸ - شجاع

۱۳۵۹ - باغیرت

۱۳۶۰ - پرتلاش

۱۳۶۱ - احساساتی

۱۳۶۲ - خجالتی

۱۳۶۳ - راستگو

۱۳۶۴ - زود رنج

۱۳۶۵ - با مرام

۱۳۶۶ - ﻭﻓﺎﺩﺍﺭ

۱۳۶۷ - بیزار از خیانت

۱۳۶۸ - ﻣﻬﺮﺑﻮﻥ

۱۳۶۹ - ﺧﻮﺵ ﺳﻠﯿﻘﻪ

۱۳۷۰ - خوش خبر

۱۳۷۱ - زیبارو

۱۳۷۲ - متنفر ازدروغ

۱۳۷۳ - شیک پوش

۱۳۷۴ - عاشق

۱۳۷۵ - ﻟﻮﺱ وبامزه

۱۳۷۶ - تو دل برو

۱۳۷۷ - ﺧﻮﺷﮕﻞ

۱۳۷۸ - خوش فکر

۱۳۷۹ - مدرن

۱۳۸۰ﺗﺎ ۱۳۹۳ -زامبی


  • هازارد hazard


فروردین؛ انسانهای پاک

اردیبهشت؛ بهترین راستی

خرداد؛ رسایی کمال

تیر؛ ایزدباران

مرداد؛ جاودانگی

شهریور؛ شهریاری نیک

مهر؛ پیوستن بامهربانی

آبان؛ آب ها

آذر؛ آتش

دی؛ دانای آفریننده

بهمن؛ منش نیک

اسفند؛ آرامش


  • هازارد hazard

مردی با خود زمزمه کرد : خدایا با من حرف بزن ، یک سار شروع به خواندن کرد اما مرد نشنید.


فریاد بر آورد : خدایا با من حرف بزن ، آذرخش در آسمان غرید ، اما مرد گوش نکرد !


مرد به اطراف خود نگاه کرد و گفت: خدایا بگذار تو را ببینم ، ستاره ای درخشید اما مرد ندید !!


مرد فریاد کشید: یک معجزه به من نشان بده ، نوزادی متولد شد اما مرد توجهی نکرد !!!


پس مرد در نهایت یأس فریاد زد : خدایا مرا لمس کن و بگذار بدانم که اینجا حضور داری !!!!


در همین زمان پروانه ای پایین آمد و روی دستش نشست اما مرد آن را پراند و به راهش ادامه داد !!!!


و ؛ خدایی که در این نزدیکی است ...


لای این شب بوها ، پای آن کاج بلند، روی آگاهی آب ، روی قانون گیاه ...

  • هازارد hazard

اصطلاحات عامیانه انگلیسی

His/Her cake is dough

دستش نمک نداره

I felt like a fool

سنگ رو یخ شدم

We have a lot of in common

ما باهم تفاهم داریم

Eat my heat off

مخمو خوردی

I was shame stricken

از خجالت آب شدم

I’m in tip-top shape today!

من امروز توپ توپم

I’m sick of it

حالم از این وضعیت بهم میخوره

Keep your head

به ادامه مطلب بروید 


دست و پات رو گم نکن

I’m not in a good mood

حال و حوصله ندارم

You were sublime

کارت حرف نداشت

I stand by what I did

پای کاری که کردم وایمیسم

You’re over the hump

سربالایی رو گذروندی

You heard me

درست شنیدی

You are adorable

خیلی دوست داشتنی (قابل ستایش) هستی

It’s impressive

قابل تحسینه

Pull the other one

خالی نبند

Don’t pick on me

به من گیر نده

Don’t look the other way

خودتو به اون راه نزن

Are U happy or married?

مجردی یا متاهل؟

The rest is history…باقیش رو خودت می دونی

I don’t blame you

سرزنشت نمی کنم

He/She drives me crazy

رو اعصابم راه میره، دیوونم کرده

Have you chicken out already?

هیچی نشده جا زدی

I’m still finding my feet

تازه دارم به ان عادت میکنم

Knock on wood

بزنم به تخته

You don’t have to settle

نباید جا بزنی

Don’t you talk back to me

(جواب منو نده (حاضر جوابی نکن

where are you off to in such a hurry? با این عجله کجا می ری؟

It’s along story

این قصه سر دراز داره

Happy go lucky

سر به هوا

there isn’t a cat in hell’s chance

یه ذره شانس هم نداشتن

She doesn’t even cough without her father’s permission

بدون اجازه پدرش حتی آب نمی خوره

none whatsoever

به هیچ وجه

It’s beyond your dignity

دور از شان شماست

Pull the rug from under somebody

زیرآب کسی رو زدن

To hold someone dear

لی لی به لالای کسی گذاشتن

My mother hold my brother dear

مادرم برادرم را لوس میکنه یا لیلی به لالاش میذاره

It was brutal

خیلی بی رحمانه بود

How dare you?

چطور جرات میکنی این حرف رو بزنی؟

The sea is full of other fish

آدم قحطی نیست

one,s number is up

کارت تمومه

as white as a sheet

رنگت مثل گچ سفید شده

Shake a leg!

یالا،عجله کن

I am singlehanded

دست تنهام

I had fortune on my side

بخت یارم بود

Come clean

صادق بودن

Let sleeping dogs lie!

پا روی دم شیر نذا

Leave it to me

همه کارها رو به من بسپار

Such a guy!

!این دیگه کیه! / عجب آدمیه

So unobservant

خیلی بی توجهی

Drag one’s feet

این پا اون پا کردن، لفت دادن

If you keep dragging your feet, you’ll miss the train

اگه لفتش بدی، قطارو از دست میدی

Worse comes to worst

دیگه بدتر از این نمیشه

I know it from A to Z

من از تمام ماجرا باخبر هستم

Truth hurts

حقیقت تلخ است

That’s so annoying

(واقعا آزار دهنده س (ضد حاله

Keep in the picture

‌در جریان امور قرار دادن

Never say die

به دلت بد نیار

power to you

or

more power to your elbow:خدا قوت

on the tip of my tongue

نوک زبونمه

Eat your word

حرفتو پس بگیر

Don’t rub it in

اینقدر به رخ ما نکش

to be snake in the grass… موذی (به قولی موذمار) بودن

He/She looks proud


طرف خودشو میگیره
  • هازارد hazard


دبیر حزب زنان امریکا در مقاله‌ای در مورد مردان این چنین نوشت :

Men Are Just Happier People

مردان اصولا آدم های شادتری هستند


Your last name stays put

نام خانوادگی شان باقی می ماند


The garage is all yours

تمام فضای گاراژ به مردها تعلق داره


Wedding plans take care of themselves

عروسی از نظر مردها به صورت اتوماتیک انجام میشه.


Chocolate is just another snack

شکلات هم واسه خودش یک غذای سبکه


You can be President

مردها میتونند رئیس جمهور بشن.


You can never be pregnant

مردها هرگز حامله نمیشن


You can wear a white T-shirt to a water park

برای رفتن به پارک آبی می تونن تی شرت سفید بپوشن


You can wear NO shirt to a water park

برای رفتن به پارک آبی می تونن اصلا هیچی نپوشن


Car mechanics tell you the truth

مکانیک اتومبیل بهشون راست میگه


You never have to drive to another gas station restroom because this one is just too icky

مجبور نیستن مسافت زیادی تا پمپ بنزین بعدی رانندگی کنن به این دلیل که دستشویی این یکی خیلی کثیفه.


You don't have to stop and think of which way to turn a nut on a bolt

مجبور نیستن برای اینکه بدونن مهره رو از کدوم طرف روی پیچ بچرخونن مدتی فکر کنن


Same work, more pay

همون کار رو میکنن، درآمد بیشتری کسب میکنن


Wrinkles add character

چین و چروک صورت به جذابیت شون اضافه میکنه


Wedding dress $5000. Tux rental-$100.100

لباس عروس 5000 دلاره، هزینه یک شب کرایه فراک و پاپیون فقط 100 دلاره


New shoes don't cut, blister, or mangle your feet

کفش نو پای مردان رو زخمی نمی کنه


One mood all the time

همیشه یک حالت و یک مود ثابت دارن


Phone conversations are over in 30 seconds flat

مکالمه تلفنی مردها فقط سی ثانیه طول می کشه


A five-day vacation requires only one suitcase

برای 5 روز مرخصی فقط به یک چمدون احتیاج دارن


You can open all your own jars

خودشون می تونن در تمام بطری ها رو باز کنن


If someone forgets to invite you, He or she can still be your friend

اگر کسی فراموش کرد واسه مهمونی دعوت شون کنه

چه زن باشن چه مرد، بازم دوست شون باقی می مونه


Three pairs of shoes are more than enough

سه جفت کفش از سرشون هم زیاده


You are unable to see wrinkles in your clothes

قادر به دیدن چروک لباس شون نیستن


Everything on your face stays its original color

هرچیزی روی صورت شون همیشه به رنگ طبیعی خودش باقی می مونه،

لازم نیست مرتب رنگ عوض کنن.


The same hairstyle lasts for years, maybe decades

یک مدل مو برای سالها، و یا ده ها سال شون کافیه


You only have to shave your face and neck

فقط باید موهای صورت و گردنشون رو بتراشن


One wallet and one pair of shoes -- one color for all seasons

یک کیف پول و یک جفت کفش... و یک رنگ برای تمام فصول کافیه


You can 'do' your nails with a pocket knife

می تونن با چاقوی جیبی هم ناخن هاشون رو تمیز و مرتب کنن


You have freedom of choice concerning growing a mustache

برای سبیل گذاشتن یا نگذاشتن اختیار تام دارن


You can do Christmas shopping for 25 relatives On December 24 in 25 minutes

می تونن برای 25 نفر از بستگان و آشنایان همون شب عیدی در عرض 25 دقیقه هدیه بخرن


پس عجیب نیست که مردها شادتر هستن!No wonder men are happier

  • هازارد hazard


اگر هوس نمک کرده‌اید؟


بدن‌تان سدیم کم دارد


 اگر مدام خسته هستید؟


آهن بدن‌تان کم است. 


 اگر پوست‌تان می‌خارد؟


روی بدن‌تان کم است. 


 اگر سرتان شوره می‌زند؟


ویتامین A بدن‌تان کم است.

 

 اگر مدام عفونت می‌گیرید؟


سلنیوم بدن‌تان کم است. 


 اگر کمردرد و پا درد دارید؟


ویتامین D بدن‌تان کم است. 


اگر خشکی دور دهان و بینی دارید‌ ؟


یعنی ویتامین B12 ‌شما کم است. 


اگر هوس شیرینی‌ کرده‌اید؟


بدن‌تان کروم کم دارد


اگر هوس شکلات کرده‌اید؟


بدن‌تان منیزیم کم دارد


اگر هوس گوشت کرده‌اید؟


بدن تان آهن و روی کم دارد

  • هازارد hazard

شاید شما یادتون نیاد ولی اگه از والدینتون بپرسین

حتما داستانه اون بچه ای رو که چند ساله پیش توی جنگل گم شده بود و گرگها بزرگش کردند رو به یاد میارن


وقتی انسانها منو پیدا کردند بردنم پیش کسایی که میگفتند پدرو مادرم هستند


اونروز پدر و مادره انسانیه من خیلی شاد بودند و محکم بغلم کردند ولی من ترسیده بودم


چون بابای خودم یعنی باباگرگیم همیشه بهم میگفت:" انسانها خطرناکند


هر چیزی که بوی انسان داد باید دریده شه حتی اگه اون چیز بچه ی خودت باشه!


چون ممکنه بر اثر تماس با انسانها خطرناک شده باشه


حتی وقتی از در محبت وارد میشن باید ازشون ترسید


انسانها ممکنه با محبت بهت غذا بدن ولی بی هوشت کنند"


دلم میخواست برگردم به خونه ی خودم توی جنگل ولی انسانها منو به زور بردند پیش خودشون


اوایل وقتی شبها با دیدنه ماه زوزه میکشیدم خیلی بد بهم نگاه میکردند و میترسیدند


ولی من فقط به این فکر میکردم که چقدر اینا بی ادبند و چرا آداب رو به جا نمیارند و چرا شکر نمیکنند؟؟؟


از همون روز اول هم زندگی پیش انسانها واسم سخت بود


اونا خیلی سرو صدا ایجاد میکنند و برای ارتباط با هم خیلی از صوت استفاده میکنند


در حالی که ما گرگها از راه ذهن با هم ارتباط برقرار میکنیم...


من بارها توی انسانها دیدم که وقتی ذهنشون پیغام دیگه ای به سمت من میفرسته


اونا با استفاده از حرفهایی که میزنن معنیه دیگه ای رو بیان میکنند


این کارشون که نمیدونم اسمش دروغه یا عدم توانایی در بیان احساس خیلی اذیتم میکنه...


کاملا حس میکنم که به اینجا تعلق ندارم وباید برگردم خونه...


برای همینه که الان اینجام و دارم دوباره چهاردست و پا توی جنگل قدم میزنم


تا اگه به خاطر بیارم و بتونم مسیر رو پیدا کنم خونمونو دوباره ببینم


اینجا رو دوس دارم چون حتی هواش هم راحتتر وارد ریه هام میشه


و همین هوای خوشه که تحریکم میکنه عاشقانه زوزه بکشم....


صدای خش خش برگهای زیر دست و پاهام مستم میکنه


من ماله این مکانم چقدر جنگل رو دوس دارم...


بوی خاک اینجا هم برام آشناست


خدای من... باورم نمیشه... خونه...........


سراسیمه به سمت خونه میدوم و زوزه های ریز از سر شوق میکشم...


بابارو میبینم که جلوی خونه ایستاده و خشمگین نگاهم میکنه


سرعتم رو یواش یواش کم میکنم و بعد میایستم.


شاید کاره بدی کردم که بابا عصبانی شده یا شاید از غیبته طولانیم عصبانیه!!!


اما نه بابا با نفرت نگاهم میکنه...


از امواجی که از ذهنش دریافت میکنم مقداری ترس هم توی وجودش حس میکنم...


اون از برگشته من نه تنها خوشحال نیست بلکه ترسیده و خشمگینه!!!


ولی آخه چرا؟؟؟


خوب که دقت میکنم متوجه میشم بابا داره هوارو بو میکشه...


و چند لحظه بعد با سرعت به طرف من میاد...


اول فکر میکنم برای خوشامد میاد ولی بعد منم هوارو بو میکشم...


اول بوی خاصی حس نمیکنم ولی بعد....


بوی انسانه... بوی آدمیزاد...


ولی این بو از کجاست؟؟؟


بو از منه!!!!!!!


دیر متوجه شدم درست همین لحظه است که بابا بهم رسیده و روی من پریده


آخرین چیزی که حس میکنم دندونهای تیزیه که توی گردنم فرو میره


زیر لب و با زبانه انسانها میگم:"دوست دارم بابا..."



  • هازارد hazard

[Forwarded from .....]

یکی از دوستام و خانمش میخواستن از هم جدا بشن...

یه روز تو یه مهمونی بودیم ازش پرسیدم خانومت چه مشکلی داره که میخوای طلاقش بدی؟

گفت: یه مرد هیچ وقت عیب زنشو به کسی نمیگه...

وقتی از هم جدا شدن پرسیدم چرا طلاقش دادی؟!

گفت آدم، پشت سر دختر مردم حرف نمیزنه...

بعد از چند ماه از هم جدا شدن و سالِ بعدش خانومش با یکی دیگه ازدواج کرد...

یه روز ازش پرسیدم خب حالا بگو چرا طلاقش دادی؟

گفت: یه مرد هیچوقت پشت سر زنِ مردم حرف نمیزنه...


یادمان نرود کثیفترین انسان کسی است که راز دوران دوستی را به وقت دشمنی فاش سازد.

اگر پشت سر یک زن بد شنیدید بدانید دو حالت دارد:

اگر گوینده مرد است؛ بی شک توانایی به دست آوردن او را نداشته است! 

اگر زن است بدانید توانایی رقابت با او را نداشته!

  • هازارد hazard
میدونم که احتمالا میشه اولین و آخرین بارم....
ولی مهم نیست... من تصمیمم رو گرفتم و انجامش میدم!!!
میدونم کجاس و میدونم که الان خوابه....همشون الان خوابن پس بهترین موقعیته که قبل از اون اتفاق بتونم به هدفم برسم....
احتمالا هر کسی بفهمه بهم میگه دیوونه!!!
ولی من فقط عاشقم .... همین!!!!!!
آروم قدم برمیدارم و میرم جلو تا بیدارشون نکنم!!
بهش میرسم و آروم میشینم و بعد محکم بغلش میکنم!!!!
آخ که چقدر منتظره این روز بودم😍
توی بغلم فشارش میدم و سرمو فرو میکنم توی موهاش و با تمامه قدرت بو میکشم!!!!
سریع از خواب بیدار میشه و با سرعت بهم حمله میکنه و دستمو گاز میگیره....
با سرو صداش بقیه رو هم بیدار میکنه!!!!!
یهو یه گله میریزن سرم و .........................................
فریاد میزنم.... دارم متلاشی میشم.... تمامه بدنم درد میکنه....
اما خوشحالم....
پس لبخند میزنم!!!!!!😊
من به بزرگترین آرزوم رسیدم....
یه گرگ رو بغل کردم و ریه هامو از بوی خزهای خیسش پر کردم😍😍😍😘
  • هازارد hazard