اهریمن آفتابی

اهریمن آفتابی

اهریمن آفتابی

اهریمن آفتابی

آرزو(نویسنده خودم)

سه شنبه, ۷ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۴۸ ق.ظ
میدونم که احتمالا میشه اولین و آخرین بارم....
ولی مهم نیست... من تصمیمم رو گرفتم و انجامش میدم!!!
میدونم کجاس و میدونم که الان خوابه....همشون الان خوابن پس بهترین موقعیته که قبل از اون اتفاق بتونم به هدفم برسم....
احتمالا هر کسی بفهمه بهم میگه دیوونه!!!
ولی من فقط عاشقم .... همین!!!!!!
آروم قدم برمیدارم و میرم جلو تا بیدارشون نکنم!!
بهش میرسم و آروم میشینم و بعد محکم بغلش میکنم!!!!
آخ که چقدر منتظره این روز بودم😍
توی بغلم فشارش میدم و سرمو فرو میکنم توی موهاش و با تمامه قدرت بو میکشم!!!!
سریع از خواب بیدار میشه و با سرعت بهم حمله میکنه و دستمو گاز میگیره....
با سرو صداش بقیه رو هم بیدار میکنه!!!!!
یهو یه گله میریزن سرم و .........................................
فریاد میزنم.... دارم متلاشی میشم.... تمامه بدنم درد میکنه....
اما خوشحالم....
پس لبخند میزنم!!!!!!😊
من به بزرگترین آرزوم رسیدم....
یه گرگ رو بغل کردم و ریه هامو از بوی خزهای خیسش پر کردم😍😍😍😘
  • هازارد hazard

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی